سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مشهدی ها

طوف دل کن،که حرم خانه ی،دل دار ،این جاست

به کجا میروی؟!آرام گه یار، اینجاست

روزو شب بر سر بازار جهان گردیدیم

یوسفی را که ندیدیم به بازار،اینجاست

شعری که در بالا خوندید ،قسمتی از اپیزد 6 آلبوم magic of percia ،با صدای استاد کریم خانی است.

به نظر من این آهنگ یکی از آثار زیبای آریا عظیمی نژاد به حساب میاد،چون جدا از تلفیق موسیقیایی(استفاده از سمپلر ها ،مرثیه خوانی ،ستار و … )دو فر هنگ و مذهب را به هم آمیخته.

(دانلود کنید)

بشنوید و خودتون قضاوت کنید.

بهشت من

لبیک یا حسین...

باتشکر از سایت استاد عظیمی نژاد


دوشنبه 90/9/14 | 4:42 عصر | *جواد* | نظرات ()

فرض کنید  زندگی همچون یک بازی است . 

قاعده این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها  شیشه ای هستند . پس واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین ، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد ، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند.

"  آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده ، سلامتی ، دوستان و روح  خودتان و توپ لاستیکی همان کارتان است

کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته باز نمیگردد و روح آزرده دیگر آرامشی ندارد


یکشنبه 90/9/13 | 4:2 عصر | حسین کارگر | نظرات ()

 شمیم عاطفه در کوچه ها رها شده است

دوباره هر شب من رنگ کربلا شده است

وزیده در همه جا عطر سیب حضرت عشق

قسم به ساحت گریه قسم به ساحت عشق

دوباره شوق حرم تا خدا دلم را برد

به عرش روشن کرب و بلا دلم را برد

دوباره ماه محرم، رسیده ماه عزا

غروب غربت جانکاه سیدالشهدا

خروش ناله‌ی حیّ علی العزا در راه

دوباره قافله‌ی روضه های ثارالله

برات گریه دوباره به چشممان دادند

به ما حسینیه‌ی‌ گریه را نشان دادند 

 


شنبه 90/9/5 | 12:3 عصر | شوق وصال | نظرات ()

قلب من

قالی خداست

تاروپودش از پر فرشته هاست

پهن کرده او دل مرا

در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب

برق می زند

قالی قشنگ و نو نوار من

از تلاش آفتاب

شب که می شود، خدا

روی قالی دلم

راه می رود

ذوق می کنم، گریه می کنم

اشک من ستاره می شود

هر ستاره ای به سمت ماه می رود

یک شبی حواس من نبود

ریخت روی قالی دلم

شیشه ای مرکّب سیاه

سال هاست مانده جای آن

جای لکه های اشتباه

ای خدا به من بگو

لکه های چرک مرده را کجا

خاک می کنند؟

از میان تاروپود قلب

جای جوهر گناه را چطور

پاک می کنند؟

آه

از این همه گناه و اشتباه

آه نام دیر تو است

آه بال می زند به سوی تو

کبوتر تو است

قلب من دوباره تند تند می زند

مثل اینکه باز هم خدا

روی قالی دلم، قدم گذاشته

در میان رشته های نازک دلم

نقش یک درخت و یک پرنده کاشته

قلب من چقدر قیمتی است

چون که قالی ظریف و دست باف اوست

این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است

هدهد است...می پرد به سوی قله های قاف دوست... «عرفان نظر آهاری»

 


 


یکشنبه 90/8/22 | 5:57 عصر | شوق وصال | نظرات ()

رنگ می بازند همه در نگاهم

براستی آدم ها چه رنگی هستند؟؟

گم کرده ام در میان این همه رنگ خود را

ندید مرا؟

 دلنوشته ای از پروانگی

.


یکشنبه 90/8/22 | 5:41 عصر | پروانگی | نظرات ()
   1   2   3   4      >


.: Weblog Themes By امین :.
درباره وبلاگ
نوای وبلاگ